روزی شبلی که یکی از عرفا بود از راهی می رفت و به قبرستانی رسید . دید مردی بر سر قبری نشسته و سخت می گرید .پرسید چرا گریه می کنی ؟ گفت دوستم مرده است برای او می گریمشبلی گفت : چرا دوستی گرفتی که بمیرد ؟ دوستی برگزین که هرگز نمیرد!
خوب بودامااقاسعیدگل دوره این مدل دوستی که هرگزنمیردخیلی وقته رفته زیرخاک خوابی یا بیدار سال 91 گذشت زمان فردین وناصرگذشت
خوب بودامااقاسعیدگل دوره این مدل دوستی که هرگزنمیردخیلی وقته رفته زیرخاک خوابی یا بیدار سال 91 گذشت زمان فردین وناصرگذشت